تولدش مبارک

بازم رسید شب تولدت
دلم میخواد بیام به دیدنت
تو آسمون پل رنگین کمون
خدا زده میون دلامون
اونی که میخواستی میگن پیدا شده
اومده جای من شده دنیای تو همه رویای تو
شب تولدت...
اونی که میخواستی چرا من نبودم؟
حالا سایه ی غم شده نصیب من نشسته جای تو
شب تولدت...
اگه دوری اگه بی من نفسم
آخه چشمات که از یادم نمیرن عزیزم
قسمت شاید اینه که من دیگه تنها باشم
آخه میخوام بگم دوست دارم...
حالا من موندمو این خاطره ها...
دوتا چشم گریون به یاد اون چشات...
هدیه ی من واسه شب تولدت:
     دوست دارم دوست دارم دوست دارم....

  بالاخره یه سال دیگه هم گذشت...اول اردیبهشت رسید...یه روز قشنگ..خیلی قشنگ..از اسمشم پیداست..بهشت...
اونم اولش!
روز تولد عزیزم...اونی که دوسش داشتمو دارمو خواهم داشت...
تولد عشقم..نازم..گل من...که حالا واسه من صورتم شده!
نیگاش کن..آقا ما یه حرف زدیم که یکیو دوس داریم!کی گفته پسره؟کی گفته از تو بهتره؟آخه دیوونه ی من.اولا کی جای تورو واسه من میگیره؟بعدشم!به فرض محال که بیاد.من میام بهت بگمو ناراحتت کنم؟اینقد که دیگه نفهم نیستم گاگول من!
ولش کن اصلا...
الان قشنگتر از هر چیز اینه که از قشنگی بگم..
تولد تو...دوس داشتن تو...خود تو...
ماه من.جیگر من..گل من...
تولد قشنگت مبارک.دست خالیم اما دلم هنوز پر احساس قشنگ دوس داشتنته که میدونی فقطم مال خودته.همه رو بهت تقدیم میکنم..چه بخوای چه نخوای...
خب یه کم بد جنس شدم اما به جون خودت که خیلی واسم عزیزه هنوزم دوست دارم...مثه روز اول...
خیلی ناراحتم که پیشت نیستم.میدونم که تو هم میخواستی پیشت باشم...اگه بودم...به جای هر کادویی که معلوم نیس آخرش چی میشه بغلت میکردم یه بوس کوچولوی خوشگلت میکردم بهت میگفتم هیچ وقت قرار نیس دوست نداشته باشم.بعدم با تمام وجودم از ته دلم همه احساسمو جمع میکردم تو نگام نگات میکردم که خودت ببینی هنوز هستی..هنوز ته دلمی...(چه رویایی!!)
مجتبای نازم...دوس داشتن و احساس قشنگی که خودت بهم دادی فک کنم بهترین و قشنگترین هدیه ای باشه که از فاصله ی 600 کیلومتری بهت برسونم...
    دوست دارم گل من...
باور بکنی یا نه اما این تقریبا 3سال هیچ وقت نشد که دوست نداشته باشم حتی وقتی خودم گفتم دوست ندارم...
میدونم که خیلی اذیتت کردم.ناراحتت کردم.دلتو شیکوندم.ولی بیا این شب تولدت آدم شو همه اینا یادت بره!خوب نیس عذاب وجدان داشته باشم!

خب بلد نیستم بهتر از این کاری کنم.خب چیکار کنم که پیشت نیستم؟چیکار کنم که دارم میترکم که مثه دورو بریات نمیتونم حضورا بهت تبریک بگم؟
خب منم یکی از اونایی که دوست دارن..ولی ببین...من اینجا تنها باید تولدتو جشن بگیرم..هیچ کار دیگه ای هم از دستم بر نمیاد.مگه اینکه شب برم خودمو شام مهمون کنم بعد باهام حساب کنی!!

ببین..من واست وقت گذاشتم تولدتو تبریک بگم.الان تو این فرصت میدونی چن تا تست میتونستم بزنم؟؟
شوخی میکنم...
خلاصه اینکه..بازم یه سال گذشت...داری پیر میشی آقا مجتبی!یه فکری بردار.پسرای هم سن تو نوه هاشونم دارن دورشون میچرخن!!

اینقد گفتم اما خوب از آب درنیومدورمانتیک نشدوارزشی هم پیدا نکرد...خوشتم که نیومد..اصلا نمیدونم میای سر بزنی یا نه...
به هر حال حالا که احساس تو هم داره عوض میشه خوشحال میشم این تبریک ناقابلو قبول کنی از سردیو بدیش چشم بپوشی...

اینجا یکی هست که تنهایی داره با تولدت حال میکنه...

      تولدت مبارک مجتبی....


 خدای من...چقد این روزا حال و هوای خوبیه..چقد هوا خوبه...انگار یه روز خیلی قشنگی داره میاد..یه روز خاص که   تو   

        سال یه دونه هست..



   یعنی چه روزی میتونه باشه آیا؟!!

         در راه رسیدن به گیرم که بمیرم

          اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم

            یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا

             افتادم و باید بپذیرم که بمیرم

               یا چشم بپوش از من و از خویش برانم

                 یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم

                    این کوزه ترک خورد!چه جای نگرانی ست

                      من ساخته از خاک کویرم که بمیرم

                        خاموش مکن آتش افروخته ام را 

                  بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم...