-
تولدش مبارک
چهارشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1389 08:20
بازم رسید شب تولدت دلم میخواد بیام به دیدنت تو آسمون پل رنگین کمون خدا زده میون دلامون اونی که میخواستی میگن پیدا شده اومده جای من شده دنیای تو همه رویای تو شب تولدت... اونی که میخواستی چرا من نبودم؟ حالا سایه ی غم شده نصیب من نشسته جای تو شب تولدت... اگه دوری اگه بی من نفسم آخه چشمات که از یادم نمیرن عزیزم قسمت شاید...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 فروردینماه سال 1389 14:53
خدای من...چقد این روزا حال و هوای خوبیه..چقد هوا خوبه...انگار یه روز خیلی قشنگی داره میاد..یه روز خاص که تو سال یه دونه هست.. یعنی چه روزی میتونه باشه آیا؟!!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 دیماه سال 1388 02:46
در راه رسیدن به گیرم که بمیرم اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا افتادم و باید بپذیرم که بمیرم یا چشم بپوش از من و از خویش برانم یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم این کوزه ترک خورد!چه جای نگرانی ست من ساخته از خاک کویرم که بمیرم خاموش مکن آتش افروخته ام را بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم...
-
...
چهارشنبه 15 مهرماه سال 1388 14:21
تولد...تولد من... چه فاجعه ای...از تبریکت ممنون.ولی امسال وقتی جای خالی چیزی رو تو دلم حس کردم آرزو کردم کاش هیچوقت به دنیا نمیومدم...خیلی روز گندی بود...خیلی سرد..نه تبریکا نه جشنی که واسم گرفتن...هیچکدوم معنی نداشت واسم...انگار روز مرگم بودو کاشکی هم بود... خود کرده را تدبیر نیست.... عیب نداره..میگذره.. و چون میگذرد...
-
تولدت مبارک
شنبه 11 مهرماه سال 1388 16:58
عزیزم جشن میلادت مبارک منو اون سوی جشن دل نذاری... به رسم احترام و ادب، زاد روز لیلی عزیز رو تبریک میگم امیدوارم هر کجا که هست، با هر کس که هست، شاد و سرحال باشه و هیچ گاه صدای شیرین خنده هاش رو از کسی که دوستش داره دریغ نکنه... امیدوارم عشق و امید همیشه در زندگیت جریان داشته باشه مرتبط: تولدت مبارک شمارش معکوس: ۱...
-
خدایا! برای من نگه دارش...
پنجشنبه 18 تیرماه سال 1388 20:42
پیشواز رو چند روز قبل رفتم به خودم که نگاه کردم دیدم دوباره خرابم، دوباره خرابت شدم امروز بود که تمام وجودم التماست رو داشت اما جات خالی بود، به همون حس داشتنت هم قانعم شاید این چند وقت از هم کمتر خبر داشته باشیم، اما خواستنت مثل همیشه وجود داره امروزی که خراب بودم، وقت به تاریخ دقت کردم دیدم 18 تیره... 18 تیر 88 ......
-
پیشواز روز عزیز...
سهشنبه 16 تیرماه سال 1388 23:27
چند وقتی بود که میخواستم بنویسم اما نمیدونستم چی بنویسم اما حتی الان هم دقیق نمیدونم چی میخوام بنویسم و شروع کردم به نوشتن و مسیر همین طور خودش پیش میره دلم گرفته بود، هنوزم گرفتست، دلم تنگ شده واسه همه چی... تو این دنیا خیلی احساس دلتنگی میکنم، دلتنگی برای یه نفر... این دلتنگی زمانی زیاد میشه که آدم از خونه میره...
-
....
چهارشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1388 23:10
-
خوشا بحال اون کسی که این روزا یار شماست...
شنبه 10 اسفندماه سال 1387 21:55
شعر زیر شنبه 10 اسفند ماه سال 1387 داخل وبلاگ گذاشته شده، اما این بالا نوشت رو امروز 18 اردیبهشت بهش اضافه کردم... دلم نیومد این شعر رو پاک کنم و فقط خواستم و گذاشتم بمونه که حال و روز اون موقع های من رو بفهمی، این مجتبی که امروز باهاش صحبت کردی خیلی بهتر از مجتبی روزای سخت اون 2 ماه اوله، به زور خودمو به زندگی عادی...
-
ول ول ولنتاینتون مب مب مبارک
شنبه 26 بهمنماه سال 1387 23:56
لیلی لیلی جان لیلی قصه ها داری خیلی من فداتم والا والا خود میدونی خوشگلی . . سلام ولنتاینتون بخیر یه جعبه شکولات قرمز خوشگل و خوشمزه تقدیم بهت 14 فوریه هم رسید روز عشاق چی؟ روز عشاق یعنی چی؟ یعنی روز من و تو تکرار کن روز عشاق یعنی روز من و تو من و تو مج و لیلی آها باریکلا خب شوخی بسه سنگین باش 365 روز دیگه گذشت یادمه...
-
اشک و لبخند
چهارشنبه 25 دیماه سال 1387 17:53
این آقای سید محمد که پرسیدی کیه؟ این وبلاگ زمانی که آپدیت میشه، اسم و آدرس تو صفحه اصلی بلاگ اسکای بین وبلاگ های آپدیت شده میره حالا این عنوان Leili Is My Love واسه یه سریا کنجکاوی به وجود میاره که این جا چه خبره؟ لیلی کیه؟ چرا دوسش داره؟ و ...؟ همه اینا دست به دست هم میده که طرف پاشه بیاد تو وبلاگ و میبینه یه دختر و...
-
مجتبی؛ استاد اقتصاد خرد
سهشنبه 24 دیماه سال 1387 20:13
سلاملکم چطوره حال شما؟ روزگار به مراد هست؟ ایام به کامه؟ خدا رو شکر سه تا امتحان متوالی اولی ما امروز به خشنودی و خوشوقتی گذشت ما یه درسی داریم به اسم اقتصاد خرد، مطمئنا کسایی که حتی برای یه بار هم شده لای این کتاب رو باز کردن به سختی این درس اعتراف میکنن یه درسی در حد ریاضی (اونم ریاضی 2 دانشگاه) خلاصه امروز امتحان...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 دیماه سال 1387 21:46
سلام تپل دعا کن سه تا امتحان تو سه روز پشت هم دارم فردا و پس فردا و پس اون فردا سه تا امتحان سخت دارم این سه تای اول رد بشه خیلی راحت تر میشم حالا سختی امتحانا یه طرف این درد دستم یه طرف منم که دست راستم مجبورم با همین انگشت و دستم بنویسم این طوری هم که میدونم قم کاشان برف اومده اما تهران هوا صاف صافه و یه دونه بارونم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 دیماه سال 1387 22:11
مبارکه مبارکه خوبه خوبه باریکلا باریکلا حالا این ام پی فورتو بیشتر دوس داری یا منو؟ منو؟ یعنی اگه بهت بگم بدیش به من میدیش من؟ به خود خودم؟ برش دارم واسه خودم آها راستی برو صفحه های قبلی اون نوشته ای که با دست خط خودم نوشته بودم، برو خط آخر صفحه آخرشو یه بار دیگه ببین به اون نقاشی که کشیده بودم دقت کرده بودی؟ یکی من...
-
Moj Moj & Leili
پنجشنبه 19 دیماه سال 1387 21:01
Az MOJ MOJ be LEILI سلاملکم چطوری مطوری تو؟ خوبی؟ کیفیت احوالت چطوره؟ به قول تپل، چه خــــــــــــبر؟ چه کارا میکنی؟ خدمتت عرض کنم که الان که پنج شنبس و این هفته که گذشت هیچ هفته قبل رو پرسیدی که چی شد و چطور گذشت همون شنبه که آخرین بار باهات چت کردم، یه گوشی رفت تو مخم که برم بخرم خلاصه هفته قبل اون گوشی (N73) فروختم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 دیماه سال 1387 12:05
یکشنبه شب انگشت شصت دست راستم در رفت و الانم بستس زیاد نمیتونم بهش فشار بیارم و بنویسم حالم خوبه، امیدوارم حالت خوب باشه، وقت کردی به اون یکی وبلاگم یه سر بزن
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 دیماه سال 1387 16:29
هیچ آدابی و ترتیبی مجوی هر چی میخواهد دل تنگت بگوی ...
-
توضیحات افزوده
چهارشنبه 4 دیماه سال 1387 14:53
همیشه هر اتفاقی یه مقدمه ای داره..خیلی فک کردم تا ببینم مقدمه ی این ماجرا چی بود..برگشتم به عقب... یادته حس کرده بودم عوض شدی یادته حس کردم احساستم عوض شده یادت میاد احساس کردم توهم ناراحتی بزرگتر شدی احساست پخته تر شده لحن صداوحرف زدنات عوض شده صبر کردم..گفتم شاید اینجوری دوس داشتنی تر میشه..شاید اینجور منم بزرگتر...
-
تپل تو واسه منی
شنبه 30 آذرماه سال 1387 18:26
کمر همت میبندم نمیذارم این طور بمونه درستت میکنم تا این لحظه کنار کشیدم چون فکر کردم تو هم این قدرت رو داری که آب ز کف رفته رو به جوی برگردونی، اما دیدم نه خودم دست به کار میشم تـــــــــــــــــپـــــــــــــــــــــل درستت میکنم تو تپل منی اینو میفهمی؟ اگه شده میگیرم میبندمت به درخت اما نمیذارم از پیشم بری یکی یه...
-
چی بگم؟
پنجشنبه 28 آذرماه سال 1387 20:31
دیروز که اون خبر رو بهم دادی یوهو بهم شوک وارد شد اصلا نفهمیدم چی شده و چی شده که این طور شده تو این دو روز اینو فهمیدم که موقعی که قدم میزنم و عمیق فکر میکنم خیلی آروم میشم از دیروز تا امروز فکر کنم یک کیلومتری راه رفتم قدم های کوچیک و آروم تو هوای سرد شال گرد به دور صورتم پیچونده و زمینو نگاه میکردم و فکر میکردم...
-
دست نوشته های خودم
چهارشنبه 27 آذرماه سال 1387 21:29
خیلی بد خطم اگه عکسا خوب دیده نمیشن، از لینکای زیر ببینشون (سایز بزرگ) http://www.gigaimage.ir/images/9timjvjnpkvcqnv20b4.jpg http://www.gigaimage.ir/images/7akzxqtl7x7ekkv1yqo9.jpg http://www.gigaimage.ir/images/zdg7gg43cfjbqo5y4z.jpg
-
کی؟
چهارشنبه 27 آذرماه سال 1387 13:58
مینویسم اگه عمری باقی باشه امروز خواهم نوشت خیلی گفتنی دارم اوضاعم درست نیست اما سعی میکنم یه طور خودمو جمع و جور کنم و واست بنویسم میخوام این بار روی کاغذ بنویسم تا حالا دست خط منو دیدی؟ نه ندیدی اما میبینی شاید... دوست دارم جواب شعر زیر رو بهم بدی: کی اشکاتو پاک می کنه شبا که غصه داری ؟ دست رو موهات کی میکشه وقتی...
-
بی تو میمیرم و نیستی تو کجایی تو کجایی که ببینی
سهشنبه 26 آذرماه سال 1387 22:25
لیلیم لیلای من دلم واست تنگ شده هنوزم واسم همونی که همیشه میخواستم کسی غیر از تو نمونده اگه حتی دیگه نیستی همه جا بوی تو جاری خودت اما دیگه نیستی نیستی اما مونده اسمت توی غربت شبونه میون رنگین کمون خاطرات عاشقونه آخرین ستاره بودی تو شب دلواپسی هام خواستنت پناه من بود تو غروب بی کسی هام لحظه هر لحظه پس از تو شب و گریه...
-
فقط خودت ...
پنجشنبه 21 آذرماه سال 1387 21:13
از ته جاده اومدم پای پیاده اومدم برای دزدیدن تو ساده ی ساده اومدم عاشقتو آواره کن فقط بهم اشاره کن غم دل دیوونه ی اسیر ما رو چاره کن بیا تا شهر دل من فقط خودم فقط خودت بگو غریبه ها برن فقط خودم و خودت کسی سراغمون نیاد فقط خودم فقط خودت هیشکی جدایی رو نخواد فقط فقط خودم و خودت یه سر به خواب من بزن فقط تویی تو فکر من...
-
ساعت 8
چهارشنبه 20 آذرماه سال 1387 20:28
اومدم که بگم این وبلاگ یه صاحابی داره اشتباه نکنید صاحابش من نیستم یه صاحب خیلی ناز و مامانی داره یه دخمل تپل مپل با نمک که تنها واسه خودمه یک سال و نیم عمرمونو با هم گذروندیم شادی هم هستیم و غم هم یه لحظه واسا برم یه قهوه درست کنم برمیگردم خب برگشتم داشتم میگفتم من هر کیو که ببینم در نگاه اول با تو مقایسه میکنم تا...
-
..........
پنجشنبه 14 آذرماه سال 1387 22:34
سلام قبل از همه چی یه ماچ بده چطوری عزیزم؟ خوبی؟ چه خبر توپولکم؟ تپلک مریض شده بودم دیروز زیر پتو داشتم میلرزیدم یه هفته ای هست اصلا نمیرسم بیام پا سیستم یا وقتی هم که روشنش میکردم این قدر ذهنم خسته بود که اصلا هیچ جمله ای بخاطرم نمیومد اگرم میخواستم چیزی بنویسم مصیبت نامه می شد دیگه چه خبر؟ بازم شرمنده دیگه که نشده...
-
منو در گیر ِ خودت کن
یکشنبه 10 آذرماه سال 1387 19:21
منو در گیر ِ خودت کن تا جهانم زیر و رو شه تا سکوت ِ هر شب ِ من با حجومت روبرو شه… بی هوا بدون مقصد، سمت توفانِ تو میرم منو درگیر ِ خودت کن بلکه آرامش بگیرم… با خیالِ تو هنوزم مثل هر روز و همیشه، هر شب حافظه ی من پر تصویر ِ تو میشه… با من قریبه گی نکن… با من که درگیر ِ تو ام، چشماتو از من بر ندار من مات تصویر ِ تو ام...
-
..........
شنبه 9 آذرماه سال 1387 21:28
سلام الان ساعت 9 شبه اما دارم میمیرم از خستگی سه شب پشت سر همه که دارم میمیرم از خستگی اما وقتی میرم بخوابم خوابم نمیره نمیدونم چرا؟ تو نمیدونی چرا من شبا خوابم نمیره؟ تقصیر اون ندا جونه از بحث خارج نشیم آره دیگه امروز این خستگی به سردرد تبدیل شد الانم دارم میمیرم از خستگی اما میدونم برم دراز بکشم خوابم نمیره خوشحالم...
-
خدا همه ما رو بیامرزه
چهارشنبه 6 آذرماه سال 1387 23:20
سلام قضیه جاییزه واسم آشناس اما یادم نمیادش! حالا که تو یادته بیا و اون جاییزه رو بدش به من تا یادم بیاد اما اینم یادت باشه ها!!! من به هر کی که قول جاییزه میدم، یعنی طرف باید واسم جاییزه بخره پس هر وقت پیش من جاییزه ای بردی، بدون جاییزت اینه که واسم جاییزه بخری ندا جونم چطوره؟ خوبی ندا جونم؟ چه خبر ندا جونم؟ بیا بازی...
-
حضرت عشق
سهشنبه 5 آذرماه سال 1387 21:27
حضرت عشق - جهان بخش پازوکی زائران دست خدا همراهشان من همین اینجا عبادت می کنم من همین اینجا توی چشمان تو حضرت عشق رو زیارت می کنم حضرت عشق بفرما که دلم خانه توست سرعقل آمده هر بنده که دیوانه توست دل من اگرکه از عشق نصیبی دارد حضرت عشق به من لطف عجیبی دارد بگذارید بگذارید که بیمار بماند این دل با تب عشق دلم حال غریبی...